نوشته اصلی توسط
Shamduni
با سلام
شوهرم تنها پسر یک خانواده هستند و هشت تا خواهر دارند که خواهرهایشان ازدواج کرده اند،ایشان از زمان مجردی ،با وجود اینکه پدر شوهرم در قید حیات هستند، کمک بسیار زیادی هم به پدر و مادر هم به تک تک خواهر ها و حتی خواهرزاده ها و داماد ها کرده اند مثلا در حد خریدن خانه و جهاز و ماشین و...الان خانوادشان دیگر نیازی به کمک های افراطی ایشان ندارند ولی باز هم انتظار دارند که شوهرم کل خانواده پرجمعیتشان را تامین مالی کند چه سیسمونی باشد چه خانه جدید باشدو....،من با کمک مالی به خانواده موافقم ولی این حد افراطی از تامین مالی وقتی خودمان حتی خانه ای برای زندگی نداریم برای عذاب اور است.(شوهرم میگوید پس انداز میکند برای ده سال بعد ولی این خرج های خانواده اش حتی اجاره پس انداز نمیدهند)
شوهرم۱۶ سال از من بزرگتر است و حرفایی که من میزنم را بچگانه میپندارد و در مقابل خانواده اش گارد میگیرد،و ما در دوران عقد هستیم و خانواده من از لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارند و از اول در رفاه نسبی بزرگ شده ام و تحمل این مشکلات مالی برایم سخت شده و حتی در این چند ماه دچار مشکلات عصبی شده ام.نمیدانم اکنون که در دوران عقد هستم این ازدواج را ادامه بدهم یا به رفاهی که در خانه پدری داشته ام برگردم چون حس میکنم من نمیتوانم در این شرایطی که شوهرم به زندگی خودش اصلا اهمیت نمیدهد زندگی کنم.به شاغل شدن هم فکر کرده ام ولی شوهرم میگوید انموقع از درامد تو استفاده میکنیم برای تامین زندگی خودمان!و درامد خودش فقط صرف خانواده اش میشود و این امر موجب دلسردی من میشود.و اینکه من به خاطر شغل ایشان مجبور شده ام که از خانواده ام که نیاز عاطفی به من دارند دور بمانم!